شعری در وصف حال و روز آزمایشگاهیان
.jpg)
«به نام او»
بشنو از من چون حکایت میکنم
از دلی پر خون شکایت میکنم
دورهی مدرسه چون پایان گرفت
شوق علمی باز در من جان گرفت
با تلاش مستمر هر روزو شب
رتبهی خوبی گرفتم زین سبب
گشتم از الطاف سرشار خدا
آزمایشگاهی بیادعا
ایمنی، انگل، هماتو، باکتری
هر یکی جذابتر از دیگری
با بسی عشق و علاقهچون جنون
پاس کردم قارچ، ایضا بانک خون
درسهای سخت اما پر ز راز
هرچه میباید بدانم من ز "آز"
از پی اتمام تحصیلات و درس
طرح رفتم فارغ از هرگونه ترس
در پی آن کار من آغاز شد
باب خون دل ازینجا باز شد
شیفتها آرامشم از کف ببرد
بار ظلم بیکران، قلبم فشرد
کار سخت و فاقد سختی کار
تلخی این شغل زیبا، بیشمار
با حقوق اندک و کار زیاد
یارب! این دوزخ نصیب کس مباد
آن یکی بر دکترایم راه بست
حسرتی جانسوز بر قلبم نشست
دیگری بازار کارم در ربود
گرچه عالِم بر علوم آن نبود
روی حرف من کنون با توست، مرد!
ای که در دستان توست آرام درد
ما بنی آدم اگر عضو همیم
از برای درد هم گر مرهمیم
گر بهقول سعدی: از یک گوهریم
اندر این کشور بهسان پیکریم
این همه اجحاف و تبعیض از چهروست؟
میکَنید آخر چرا از دوست، پوست؟
یا که ما عضو اضافی گشتهایم؟
یا که بیعلت، تلافی گشتهایم؟
من کنون دارم سوال از شخصتان
بر نمیآید مدد از دستتان؟
"چشم درمان" گشته پر درد و فغان
مرهمی بر زخمهای ما نشان
ایها المسئول ذیربط عزیز؛
نوشدارویی برای ما بریز
کاش مسئولان مرا یاری کنند
بهر حل مشکلم کاری کنند
حرف بسیار است اما یک کلام
کاش گیرد درد و رنجم التیام
«ر. ظریفیان»
مجله اینترنتی آزمایشگاه آمثبت